خوشبختی تعریف نداره
خوشبختى تعریف نداره. یکى با یه دوچرخه خوشبخته یکى با یه هکتار باغ آلبالو، یکی بایه لباس.. اون یکى با آدم رویاهاش! مهم اینه دلت که راضى باشه خوشبختى!
خوشبختى تعریف نداره. یکى با یه دوچرخه خوشبخته یکى با یه هکتار باغ آلبالو، یکی بایه لباس.. اون یکى با آدم رویاهاش! مهم اینه دلت که راضى باشه خوشبختى!
گوشیشو تو تاکسی جا گذاشت برداشتم که شاید زنگ بزنه برسونم به دستش زنگ زد بدون کهمن حرف بزنم خیلی با هراس گفت بخدا من خیلی به این گوشی نیاز دارم گفتم نگران نباشین فلان جا منتظرتونم بیاین بگیرین اومد گوشیشو بگیره این گلو بهم داد بعنوان تشکر
دوستمو بعد از 20 سال دیدم با یه بچه 14، 15 ساله گفتم داداشته؟ گفت بچمه
لپ بچشو گرفتم گفتم ماشالله پسر چه بزرگ هم شدی
گفت دخترم کلا کاش نمیدیدمش #ضایع_شدگان
طرف هنوز خودشو پیدا نکرده بعد داره دنبال نیمه گمشدش میگرده... عجب حکایت عجیبی !
برادرزاده ام مهد میره ولی اصلا سر کلاس نمیشینه،تازگیا خبردار شدیم انقد رفته پیش مدیر مهد نشسته، جزو پرسنل دفتری شده،به عنوان رابط وقتی پدر مادرا میان دنبال بچه هاشون،ایشون میره بچه ها رو صدا می کنه،با مدیر مهد بانک هم میره
اون لحظه که توی آسانسور داری میای بالا ک بری خونه و بوی قرمه سبزی همه جاپیچیده برادرزاده ام مهد میره ولی اصلا سر کلاس نمیشینه،تازگیا خبردار شدیم انقد رفته پیش مدیر مهد نشسته، جزو پرسنل دفتری شده،به عنوان رابط وقتی پدر مادرا میان دنبال بچه هاشون،ایشون میره بچه ها رو صدا می کنه،با مدیر مهد بانک هم میره
و در عین ناامیدی میگی عمرا از خونه ما باشه و پاتو میزاری خونه میبینی قرمه سبزی دارین
اخرش یه پیرمرده خمیده میشم لم میدم رو نیمکت پارک یه جوجه هنری ازم ی عکس سیاه و سفید میگیره و با کپشنه :تنهایی انسان معاصر...میذاره اینستاگرام
یه فامیل خیلی خجالتی داریم یه شب اومد خونه بابام اینا. شب هم همونجا خوابید. صبح بهش گفتیم بفرما صبحونه گفت ممنون صبحونه خوردم
دوست مامانم کادو اورده بود مامانم هی میگفت به به چه خوشکل این همه سلیقه از کجا اومده ؟ یهونوه اش گفت اینو برای مامان جون کادو اورده بودن زشت بود اورد برا تو